“سندرم جوانی ناکرده” و عدم توجه به نیازهای طبیعیِ خود
“سندرم جوانی ناکرده” و عدم توجه به نیازهای طبیعی خود
مقدمه :
آسیب های فردی ، روانی ، اجتماعی و خانوادگی در سنین جوانی و بعد از جوانی و میانسالی علل مختلفی دارد : سبک تربیتی غلط ، شرایط محیطی نا مساعد ، مشکلات اقتصادی ، حوادث دردناک ، بیماریهای جسمانی و … اما یکی از علل مهمی که در این میان به چشم نیامده و پنهان مانده است ، “سندرم جوانی ناکرده” است.
این سندرم اشاره به آن دسته از اختلالات رفتاری ، اخلاقی ، قانونی ، روانی ، اجتماعی و جنسی دارد که افراد به دلیل نپرداختن به برآورده شدن نیازهای طبیعی خود در دوران نوجوانی و جوانی و تحمل محرومیت ، و پرداختن به آن در زمان و مکان نامناسب و دیر هنگام به آسیب رسیده اند، این بازگشت نابهنگام عاملی است برای دچار شدن به اختلال های متعدد و مخرب.
عدم تشخیص درست در علل شناسی آسیب ها راه پیشگیری و درمان را به انحراف خواهد کشاند. آسیب شناسی رفتار و روان در عین حالیکه اولین قدم در پرداختن به حل مشکل است ، بی شک مهمترین بخش آن هم هست. تجربه نشان می دهد که این نادیدگی. مسیر پیشگیری و درمان را به نا کجا آبادی می برد که تبعات آن آسیب بیشتر ، به هدر رفتن پول و انرژی و گسترده تر شدن حجم اختلال و آسیب در زندگی فرد و جامعه است! حجم وسیعی از نابسامانی هایی چون طلاق ، اعتیاد ، خیانت ، تجردگرایی در عین متاهلی! ، پوشش های عجیب و غریب ، ادبیات گفتاری غیر عادی ، جراحی های زیبایی ، ولخرجی ، عشق های نا بهنگام و رابطه های موازی ، همه و همه محصول عدم تشخیص درست و ارزیابی های غیر حرفه ای است که با نسخه های غیر موثر و مسکنی شکل گرفته است…
“سندرم جوانی ناکرده“یا MISSED YOUTH SYNDROME برای اولین بار در ادبیات حرفه ای مددکاری اجتماعی و روانشناسی توسط بنده ( احمدعلی جبارزاده) ابداع و ارائه می گردد که نتیجه سه دهه کارمیدانی در حوزه آسیب های روانی و اجتماعی ، خانواده و اجتماع است. کار با هزاران انسان آسیب دیده یا در معرض آسیب و یا پیگیر شرایط مناسب برای بهتر زیستن ، گنجینه غنی از تجربه و علمی را فراهم آورد که دست یافتن به بینشی جدید با عنوان سندرم جوانی ناکرده یکی از تبعات آن است.
بی شک آشنایی با این سندرم برای متخصصین سودمند و کاربردی است : کارشناسان حوزه روانی و اجتماعی اعم از روانشناسان ، مددکاران اجتماعی، روانپزشکان ، جامعه شناسان ، مردم شناسان ، مشاوران و کارشناسان تعلیم و تربیت می توانند با استفاده از این تشخیص بعنوان یک ابزار کاربردی در روند پیشگیری ، درمان و حل مشکل به مراجعین خود و آسیب دیدگان کمک قابل توجهی نمایند. از طرفی آشنایی والدین ، افراد عادی ، معلمین ، قضات ، روحانیون ، متولیان آموزشی کشور و بویژه مدیران حوزه اجتماعی و طراحان برنامه نویسان اجتماعی و روانی در سطح ملی و کشوری سبب می گردد تا با پیشگیری اولیه و با ممانعت از آسیب های وارده در روند ارتقاء سلامت جامعه و افزایش بهداشت روانی سر زمین زیباتری برای زندگی در کنار هم داشته باشیم.
توسعه اجتماعی محصول تراوش اذهان سالم و انرژی های مثبت انسانی است. و بدانیم که رشد در بستر آرام و فضای امن ممکن خواهد بود .
آسیب شناسی رفتار
روانشناسی رشد بیانگر این نقطه نظر است که آدمی از لحظه تولد تا پایان سالمندی و مرگ ، در هر مقطعی از سن نیازهایی در وی بیدار می گردد که می بایست به آن پاسخ داده شود و طبیعتا بی توجهی به این نیازها و حتی پرداختن به این نیازها ، در خارج از مرحله زمانی خود ، سبب شکل گیری آسیب های مختلف روانی و جسمانی در افراد می گردد. “تعادل” کلید واژه اصلی در سلامتی فردی و اجتماعی انسان هاست. آنجاییکه آدمی در زمان مناسب و در مکان مناسب و به مقدار مناسب به نیازهای خود پاسخ دهد . رعایت تقدم و تاخر در پاسخگویی به نیازها در معنای متعادل عمل کردن است.
آب برای انسان تشنه مقدم بر غذاست. لباس برای انسان لخت و در سرما مانده مقدم بر آب است. امنیت برای انسان ترسیده مقدم بر علم آموزی است . پرداختن به اخلاق برای انسان در حال خودسازی مقدم بر ورزش است. بودن با همسالان و وقت گذراندن با آنان در نوجوانی مهم تر و واجب تر از دوره میانسالی است. ازدواج و شروع زندگی مشترک در ابتدای جوانی ضروری تر از عشق ورزی در کهنسالی است. رفتن به سمت آرامش و سکون در کهنسالی اولویت تر از انتخاب آرامش و سکون در جوانی است و همچنان این روند با همین نظم می بایست که ادامه یابد تا اینکه مرگ در کهولت سن انتخاب و بایدی باشد که طبیعت آنرا برای این مرحله سنی قرار داده است نه برای دوره کودکی.
انسان در ضمن موجودی تک بعدی نیست و چند بعدی است : جسمانی ، روحی و روانی ، اخلاقی ، عاطفی ، اقتصادی ، فرهنگی ، دینی و اجتماعی و به تبع آن نیازمند برطرف کردن نیازهای همه بخش های جسمی و شخصیتی خود است. از غذا گرفته تا پوشاک و مسکن و امنیت جسمی و روانی و عشق و عاطفه و علم و هنر و دین و اخلاق و سلامتی و همدلی و روابط انسانی و نیاز جنسی و تفریح و نشاط و عزت نفس و خودشکوفایی.
بی توجهی یا کم توجهی به هر کدام از این نیازها بی شک ما را دچار آسیب و اختلال خواهد نمود. حتی زیاده روی در هر بخشی هم باز به ما صدمه خواهد زد. سندرم جوانی ناکرده مربوط به مردان و زنان بالغ و بزرگسالی است که در سنی که نباید به رفتارهایی دست می زنند که شایسته وسازگار با آنان نیست . زن یا مردی که در جوانی از حقوق طبیعی و انسانی و نشاط ، تفریح سالم و دوستی خوب استفاده نکرده یا بی بهره بوده است ، بناگاه در جایگاه یک همسر یا یک پدر یا یک مادر یا یک شهروند مسئول به عقب باز می گردد و بر نیازهای مغفول مانده ای می پردازد که ماحصل آن آسیب جدی بر زندگی در حال حاضر خود و خانواده و جامعه اش هست .
طی نکردن دوستی با همسالان در نوجوانی و پرداختن به آن در سن ۴۰ سالگی با وجود همسر و فرزند و مسئولیت های اجتماعی ، بی شک تعادل زندگی را بهم خواهد ریخت و حتی در بهداشت روانی و سلامت عاطفی وی تاثیر گذار خواهد بود. گرسنگی در سنین رشد ، فرد را در دوره های دیگر و بالاتر زندگی حریص نگه خواهد داشت. سپری نکردن عشق در دوران پایان نوجوانی و آغاز جوانی زن و یا مرد را در مرحله بعد از تشکیل خانواده به سمت خیانت یا ازدواج های مکرر و دوستی های مشکل ساز رهنمون خواهد نمود. به دیگر سخن ، انسانهایی که بنا به هر دلیلی دوران جوانی را بدون گذر از شور جوانی به ازدواج رسانده اند ، بعدها در سنین میانسالی به زنده کردن نیازهای برآورده نشده جوانی می پردازند : در ارتباطات با جنس مخالف ، عشق و عاشقی ، تفریحات مجردی ، پوشش ها و گویش های جوانانه و… این بازگشت چه بسا به آسیب خانوادگی چون خیانت و طلاق می انجامد.
در نظر داریم که این آسیب ها فقط در صورت محرومیت و محدودیت زیاد اتفاق نمی افتد و درست در نقطه مقابل یعنی زیاده روی در بر آوردن این نیازها هم آسیب ساز خواهد شد. افراط در وقت گذاشتن برای دوستان ، در خوردن و پوشیدن و لذت بردن ، در گرفتن حمایت ها و خدمات بیش از اندازه از اطرافیان ، در پرداختن به کار کردن افراطی ، کسب علم شبانه روزی ، در عبادت های بریده از عالم و آدم ، همه و همه نقطه مقابل تفریط یعنی افراط است که به هر حال چه بترسیم و در پشت بام عقب عقب برویم سقوط می کنیم و چه بی مهابا جلو بیاییم و از لبه پرتگاه گذر کنیم ، هر دو سقوط است و آسیب.
ارزیابی نظریه رشد روانی – جنسی روانکاوی و مقایسه آن با سندرم جوانی ناکرده
با تمرکز بر اصل تثبیت در روانشناسی!
در رویکرد روانکاوی ما با اصلی بنام تثبیت در شخصیت روبرو هستیم . این اصل بطور خلاصه به این موضوع می پردازد که تجربیات اولیه، نقش موثری را در رشد شخصیت هر فرد ایفا میکنند و تاثیرات آنها در رفتارهای بعدی و زندگی شان تداوم پیدا میکند. نظریه رشد شخصیت فروید، از معروفترین و بحث برانگیزترین نظریهها میباشد. فروید معتقد بود که شخصیت انسانها در طی یک سری مراحل و از دوران کودکی شکل میگیرد و این مراحل بر نواحی تحریکپذیر خاصی در بدن متمرکز می باشند. در واقع این حالت ، مانند یک رفتار روانی-جنسی است که به عنوان نیروی محرکی در پشت رفتارهای هر فرد قرار میگیرد. اگر مراحل با موفقیت سپری شوند، شخصیت سالم در فرد حاصل میگردد و در صورتی که مشکلی در هر یک از مراحل تثبیت صورت گیرد و آن مشکل حل نشده باقی بماند، اصطلاحا میگویند که فرد دچار “تثبیت” شده است. تثبیت به معنای ماندگاری فرد بر روی یک مرحله روانی- جنسی است و تا وقتی که حل نشود فرد در آن مرحله گرفتار میماند.
فرضا، بی توجهی به نیازهای متمرکز شده در اطراف دهان در دو سال اول زندگی کودک امکان دارد وی را در آینده به دیگران وابسته نماید و به دنبال تحریک دهانی از طریق سیگار کشیدن، نوشیدن و یا خوردن باشد. پس علت اینکه چرا همیشه بعضی از افراد سیگار میکشند، ناخن میجوند و یا علاقه به مکیدن آب نبات چوبی دارند در نظریه رشد شخصیت فروید مربوط به تثبیت دهانی است. در خلال این مرحله، تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طریق دهان است و در نتیجه واکنش مکیدن اهمیت خاصی دارد. دهان برای خوردن، ضرورت دارد و نوزاد از تحریک دهانی از طریق فعالیتهای ارضاءکنندهای نظیر مکیدن و مزه کردن، لذت میبرد. به دلیل آن که نوزاد به طور کامل به پرستارش وابسته است (کسی که به او غذا میدهد)، نوعی حس اعتماد و آسایش از طریق این تحریک دهانی در او رشد مییابد. تعارض اصلی در این مرحله، فرایند از شیرگرفتن است- بچه باید وابستگی کمتری به پرستارش پیدا کند. اگر تثبیت در این مرحله اتفاق افتد، فروید معتقد است که فرد در آینده با مشکلاتی از قبیل وابستگی یا پرخاشگری روبرو خواهد شد.
فروید رشد شخصیت انسانی را به پنج مرحله روانی – جنسی تقسیم بندی کرده است و هر یک از این مراحل با توجه به منطقه محرک احساسات جنسی و خواستههای فرد متمرکز هستند. ایجاد مشکل و ماندگاری در هر یک از مراحل گفته شده بر زندگی فرد در بزرگسالی تاثیرگذار است و در نهایت باقی ماندن فرد در آن مرحله از رشد جنسی را در پی خواهد داشت. بنابراین طبق این دیدگاه شکل گیری شخصیت هر انسانی بلافاصله بعد از تولد او آغاز میشود و معمولا شخصیت هر فرد تا ۵ سالگی به طور کامل شکل میگیرد.
این نظریه تقریبا به طور کامل بر روی رشد مردان متمرکز است و توجه کمی به زنان دارد. صرفا تاکید بر نیازهای بر آورده نشده جنسی دارد و فقط ۵ سال اول زندگی را در بر می گیرد.
اما “سندرم جوانی ناکرده “به نیازهای متعدد جنسی و بیشتر غیر جنسی ( که پیشتر گفته شد) اشاره دارد ، که به دلیل بی توجهی به بر آورده نشدن آن در دوران کودکی ، نوجوانی وجوانی ، مرد یا زن بالغ و میانسال و به تبع آن خانواده وی وحتی جامعه را دچار یک آسیب و آنومی می نماید.
رویارویی با “سندرم جوانی ناکرده”
بر خلاف دیدگاه روان تحلیلی که معتقد است برخی از انسان ها با تصعید یا والایش می توانند زمینه ها و تجربیات منفی زندگی در گذشته شان را به وضعیتی سازنده و مثبت در حال و آینده تبدیل کنند ( فرضا کودکی که سال ها با خشونت وکتک بزرگ شده و سرشار از میل به خشونت ورزی است بجای آنکه آن هیجانات را با مشت وچاقو در خیابان خالی کند ، به شکل اجتماع پسند تغییر شکل داده در جامه بوکسوری و جراحی ظاهر شده و از مزایای آن هم بهره مند می شود ) در سندرم جوانی ناکرده معتقدیم که تصعید یا والایش اگر چه چهره مثبت رفتار و زندگی فرد است ، اما در ورای این چهره ، دردرون خود با هیجانات منفی ، استرس و اضطراب روبروست. انسان های محرومیت کشیده یا زیاده روی کرده به ۳ شکل واکنش نشان می دهند : ۱٫ تسلیم آسیب می شوند و می بازند! ۲٫ زندگی عادی و نرمال خود را در پیش می گیرند. ۳٫ و یا با تغییر ماهیت ، صدمات وارد شده را تبدیل به سکوی پرش می کنند .
بنابراین راه فراری در کار نیست، در هر سه حالت ما با حجمی از استرس و اضطراب و خشم و سایر احساسات منفی روبرو هستیم که تنها تفاوت این سه مرحله در میزان این احساسات منفی و حیطه آسیب هاست. تعجب نکنید اگر معتقدیم که افراد جوانی ناکرده با سبک زندگی طبیعی و حتی موفق هم ، عاری از عوارض این سندرم نیستند ! چرا که مشاهدات ، بررسی ها ، تجربیات ، مصاحبه ها و کار میدانی نشا ن می دهد که رگه هایی از درد و رنج و تعارض همواره در چرخه های زندگی شان وجود دارد که می توانیم ارتباط آنرا با این سندرم پیدا و اثبات بکنیم.
با پذیرش آسیب ناشی از سندرم جوانی ناکرده سئوال اینست که برای رویارویی با این آسیب ها چه باید کرد؟! در دو بعد پیشگیری و درمان بطور هم زمان می بایست تلاش نمود.
اگر در واقع باور داشته باشیم که پیشگیری غالب بر درمان است پس لاجرم مقدمات آنرا باید فراهم کنیم. بر والدین و مراکز و نهادهای مربوطه است که با طراحی برنامه های علمی که متناسب با نیازهای منطقی و هنجارمند نوجوانی و جوانی است ، زمینه های پرداختن به این نیازها فراهم گردد. نیازهایی که در طبیعت بشری به ودیعه گذاشته شده است و ارضاء درست آن راه را برای رشد و سالم زیستن فراهم می نماید.
فراهم کردن زمینه های پرداختن به نیازهای جسمانی ، روانی ، عاطفی ، اخلاقی ، جنسی ، ارتباطی ، علمی ، فرهنگی ، ورزشی و… همه و همه از بایدهایی است که از خانه توسط والدین آغاز و توسط مدیران و مسئولین اجتماعی در جامعه ادامه می یابد. این نگرش در واقع نگرشی پیشگیرانه است در بهسازی شخصیت و بهزیستی زندگی. در این چرخه همه نهادها باید احساس مسئولیت داشته باشند و وظایفی قانونی برای آنان مشخص شده باشد : خانه ، مهد کودک ، مدرسه ، دانشگاه ، فرهنگسرا ، شهرداری ، بهزیستی و کمیته امداد ، استانداری ، وزارت ارشاد بهداشت و درمان و… در این مقوله پیشگیری قطعا که مسئولیت دارند.
و اما همزمان باید مداخله دیگری را در قالب درمان ترتیب داد. درمان زنان و مردانی که دچار عوارض سندرم جوانی نا کرده شده اند. برای رویارویی با وبا دو کار اتفاق می افتد : پیشگیری از وبا و در صورت دیدن موارد وبا ، درمان آن. در حوزه اجتماعی و روانی هم چنین است و یکی را بی دیگری نمی توانیم انجام دهیم. اگر چه انجام داده ایم!!!
آسیب شناسی جامعه هدف اولین قدم است. باید کم و کیف این آسیب در سطح خانواده ها و جامعه مشخص شود.
در قدم بعدی خانواده و جامعه هر دو وظایفی را در درمان باید بعهده بگیرند. شناسایی منابع کمک و درمان که می بایست به شکل تخصصی توسط روانشناسان ، مددکاران اجتماعی ، روانپزشکان و سایر حرفه های یاورانه ارئه می گردد.
وقتی بیمار جهت تشخیص به آزمایشگاه معرفی و نمونه گیری می شود بر اساس تجزیه و تحلیل خون و ادرار بیمار ، نسخه توسط پزشک صادر می گردد. در این مرحله بر اساس محرومیت ها و یا زیاده روی های مرحله سندرم جوانی ناکرده ، متخصص امر پیشنهاد های اصلاحی و درمانی را ارائه می دهد. فرضا برای مرد یا زن میانسالی که مدام وقت و زمان خود را برای گذراندن با دوستان سپری کرده و از همسر و فرزندان خود فاصله گرفته و به نیازهای خانواده بی توجه است ! توصیه می گردد جهت درمان وی مراحل فوق بر اساس رویکرد و تئوری های علمی مد نظر قرار گیرد :
بصیرت فرد به آسیب خود و علل و تبعاتش در حال و آینده – ایجاد انگیزه در مراجع برای آماده شده برای تغییر و متعادل کردن زندگی خود – پر کردن خلا گذشته با جایگزین های مثبت و موثر و غیر مخرب ، مثلا پرداختن به تفریح با جمع خانواده ، متعادل کردن کم و کیف آن بر اساس شرایط زندگی بدون افراط و تفریط و هر راهکار موثر دیگری که متخصص آنرا صلاح می داند…
نهادهای دولتی می توانند از برگزاری جشن ها و مناسبت ها و مراسم های جمعی و پر نشاط در سیستم کاری پرسنل یا با هر تشکیلات و انسجام دیگری در این خصوص استفاده نمایند.
مشاوره های فردی بسیار توصیه می گردد.
دکتر احمدعلی جبارزاده؛ مددکار اجتماعی و روانشناس؛ تابستان ۹۶
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران